دلنوشته های مهرداد اکبری

ساخت وبلاگ
دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 83 تاريخ : يکشنبه 29 آبان 1401 ساعت: 11:35

*من به مدرسه مي‌رفتم تا درس بخوانم**تو به مدرسه مي‌رفتي چون به تو گفته بودند بايد دکتر شوي**او هم به مدرسه مي‌رفت اما نمي‌دانست چرا**من پول توجيبي‌ام را هفتگي از پدرم مي‌گرفتم**تو پول توجيبي نمي‌گرفتي، هميشه پول در خانه‌ي شما دم دست بود**او هر روز بعد از مدرسه کنار خيابان آدامس مي‌فروخت**معلم گفته بود انشا بنويسيد**موضوع اين بود علم بهتر است يا ثروت**من نوشته بودم علم بهتر است**مادرم مي‌گفت با علم مي‌توان به ثروت رسيد**تو نوشته بودي علم بهتر است**شايد پدرت گفته بود تو از ثروت بي‌نيازي**او اما انشا ننوشته بود برگه‌ي او سفيد بود**خودکارش روز قبل تمام شده بود**معلم آن روز او را تنبيه کرد**بقيه بچه‌ها به او خنديدند**آن روز او براي تمام نداشته‌هايش گريه کرد**هيچ‌کس نفهميد که او چقدر احساس حقارت کرد**خوب معلم نمي‌دانست او پول خريد يک خودکار را نداشته**شايد معلم هم نمي‌دانست ثروت وعلم گاهي به هم گره مي‌خورند**گاهي نمي‌شود بي ثروت از علم چيزي نوشت**من در خانه‌اي بزرگ مي‌شدم که بهار توي حياطش بوي پيچ امين‌الدوله مي‌آمد**تو در خانه‌اي بزرگ مي‌شدي که شب‌ها در آن بوي دسته گل‌هايي مي‌پيچيد که پدرت براي مادرت مي‌خريد**او اما در خانه‌اي بزرگ مي‌شد که در و ديوارش بوي سيگار و ترياکي را مي‌دادکه پدرش مي‌کشيد**سال‌هاي آخر دبيرستان بود**بايد آماده مي‌شديم براي ساختن آينده**من بايد بيشتر درس مي‌خواندم دنبال کلاس‌هاي تقويتي بودم**تو تحصيل در دانشگاه‌هاي خارج از کشور برايت آينده‌ي بهتري را رقم مي‌زد**او اما نه انگيزه داشت نه پول، درس را رها کرد و دنبال کار مي‌گشت**روزنا مه چاپ شده بود**هر کس دنبال چيزي در روزنامه مي گشت**من رفتم روزنامه بخرم که اسمم را در صفحه ي قبولي‌هاي کنکور جستجو کنم**تو رفتي دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 85 تاريخ : يکشنبه 29 آبان 1401 ساعت: 11:35

نزدیک شو به مناز تن به من نزدیک ترو از من به من نزدیک تر و مرا با خود ببربه سرزمین هایِ دور... به گذشته هایی که قد نکشیدندو هرگز به آینده نرسیدند!.به کودکانه خندیدن هااز رویِ پرچین پریدن هاو به سمتِ آغوش ِ بی انتهایِ تو دویدن!به آن جا که شعور ، نشان از بی شعوری باشدو دیوانگی مفهوم ِ واقعی ِ فهمیدن!.به آن جا که عشقبه آغوشی بی دردسر ختم شودنه به صفحه ی حوادثِ روزنامه های زرد!آن جا که عشق تابو نیستتو تابو نیستیو دست زدن به تو کفاره ندارد!.نزدیک شو به مناز من به من نزدیک ترو آن قدر مرا از من بگیر تا از تو پُر شوم!هر اتفاقی هم که بیفتدبرای من آغوش ِ تو آخر ِ داستان استو ادامه داستان بماند برای مردمانی کههیچ وقت گلی را نبوئیده اندو هیچ گاه برگ گلی را لمس نکرده اند!من به تفسیر ِ عشق، تنها از زبانِ پرندگان معتقدم! + نوشته شده در ساعت توسط مهرداد اکبری  |  دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 86 تاريخ : يکشنبه 29 آبان 1401 ساعت: 11:35

***"آ" -"زاد" -"ی"***به واژهٔ «آزادی» فکر می‌کردم.عبارتی که با حرف اول الفبای فارسی آغاز می‌شود و با آخرین حرف آن پایان می‌یابد. بعد فهمیدم همهٔ خواستهٔ مردم در میان این آغاز و پایان نفهته است.«زاد» که در میان «آ» و «ی» قرار دارد، فاعل مصدر «زادن» است، همان فرآیندی که زیستن و «زندگی» را ممکن می‌کند.و در گونهٔ انسان، این «زن» است که فاعل فعل زادن است. بنابراین همیشه «زن» در دل «آزادی» آبستن «زندگی» بوده است...زن، زندگی، آزادی + نوشته شده در ساعت توسط مهرداد اکبری  |  دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 108 تاريخ : پنجشنبه 26 آبان 1401 ساعت: 14:07

پیرمردی که در آینه زندگی می‌کند، امشب گفت که این روزها دیگر تحمل درد مزمن سیلی‌ها و تازیانه‌ها و زخم‌های ده‌ها ساله‌اش برایش ناممکن شده و می‌خواهد نعره بکشد.

گفت دیگر از مرگ نمی‌ترسد

+ نوشته شده در ساعت توسط مهرداد اکبری  | 

دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 91 تاريخ : پنجشنبه 26 آبان 1401 ساعت: 14:07

"ديوارها سخن نمیگویند"كو شادي من؟ كجاست؟توپ و چرخ من كجاست؟كو پيراهنمكه به شاخه ي گيلاس گير كرد؟كودكي مرا بي خبر از من ربودند.مادر جان! بي پنجره ماندمبادبادك من به سيمها گير كردكو جواني من؟ كجاست؟همانند نان تازه و عشق تازهبخار ان بيني ام را ميسوزاندآه.....چه چيزي بهتر از زيباييستتا بزرگ شوم هزار پاره شدم.مادر جان اين ديگر چه چيزيست؟طعام گرگها شدم.كوجواني من؟ كجاست؟كو شادي من؟ كجاست؟اكواريوم من؟ قناريهايم؟گل كاكتوس من كه برايش ميلرزيدم؟كتابهايم را بردند.مادر جان ديوارها سخن نمیگویند.هيچ دري باز نميماند.كو جواني من؟ كجاست؟مادر جان قطرات باران را انبار كندر اتش زمانه سوختم.كو جواني من؟ كجاست؟ + نوشته شده در ساعت توسط مهرداد اکبری  |  دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 89 تاريخ : پنجشنبه 26 آبان 1401 ساعت: 14:07

عواطف برای رفتارهای هوشمندانه ضروری هستند، همانطور که دیلان ایوانز (2002) به نقش «مثبت عواطف» در کنش های انسانی مى پردازد و نظریه تکامل نیز این ایده را اثبات می‌کند که «مزایای داشتن احساسات از معایب آن بیشتر است» (داماسیو، 2000)، درنتيجه بقای آن نسلی تضمین می شود که براساس عواطف به تصمیم گیری در موقعیت ها می پردازد. گرچه براساس اصل ١٧٧ قانون اساسی ایران امکان تغییر در قانون وجود ندارد، مگر با شرایطی که ذکر شده و خود جاى بحث دارد، با اين وجود، بارها همين قانون از سوی مسئولان زیر پا گذاشته شده و به جای عذرخواهی یا کناره گیری، پرسشگران بخاطر علنى كردن خطاى پنهانى مجازات شده اند. در قياس، در ديگر دولت ها وقتی یکی از مسئولان نه تنها بخاطر زیر پا گذاشتن قانون، بلکه به دلیل رفتار عاطفی نامناسب در موقعیتی خاص از قدرت کناره گرفته و از مقام خود استعفا مى دهد، مسلمن منافع ملی را تضمين مى كند. (ر.ک. استعفای بوریس جانسون در ٧ ژوئیه ٢٠٢٢ به دلیل آزردن احساسات مردم درباب عدم صداقتش). از آنجايى كه در اين نظام هرآنچه بقاى نظام را با چالش مواجه مى كند، جرم ناميده مى شود، بايد گفت كه دست كم بى توجهى به عواطف عمومى يكى از مهم ترين جرم هايى است كه از سوى اصحاب نظام رخ داده است!آنتونیو داماسیو به عنوان عصب‌شناسی که درباره نقش عواطف در تصمیم‌گیری مطالعه می کند، بر این باور است که در مسائل بااهمیت اجتماعی و شخصی، تصمیم های خوب باید بر مبنای عاطفه گرفته شوند. در نتیجه، علاوه بر اتخاذ استراتژی‌های منطقی مانند تحلیل هزینه و سود در هر امری، به نظر می‌رسد برای بقا می بایست به یاری عواطف به همدلی با دیگران و همراهی در یافتن بهترین تصمیم پرداخت. از آنجایی که انسان موجودی اجتماعی است، می بایست برای دستیاب دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 101 تاريخ : سه شنبه 17 آبان 1401 ساعت: 19:38

چند روز پیش داستانی خواندم از « تنسی ویلیامز » به نام "مجموعه داستان اتاق تاریک "درباره پسری که معشوقه‌اش رهایش کرد و او برای تحمل رنج جدایی به کتاب پناه برد.آنقدر در کتاب خواندن فرو رفت که دیگر همه چیز را فراموش کرد، حتی همان دختری که بعد از سال‌ها برای دیدارش آمده بود.خواستم برای روز جهانی نوشتن چیزکی بنویسم اما در آئینه نگاهی به خودم انداختم و زیر لب گفتم که سال‌هاست دارم می‌نویسم بی‌آن‌که کتابی داشته باشم.مثل شبانی که در نا کجا آبادی از بین النهرین چند سالی به کوه می‌رود، در غار چله می‌نشیند و بعد با دستی افراشته به سمت قوم خویش می‌رود تا از آن‌چه بر او رفته بگوید بی‌آن‌که کتابی زیر بغل داشته باشد.توی آئینه به خودم گفتم که سال‌هاست می‌نویسم اما نه برای خوانده شدن برای فراموش کردن و از یاد رفتن.مثل عاشقی دل‌خسته یا تاجری ورشکسته و یا زنی سوگوار که برای فراموش کردن خودش به الکل یا مخدر پناه می‌برد.نوشتن برای من از یاد بردن است.هر کلمه‌ به مانند سیاه‌چاله‌ ایست که خاطرات و رنج ها را در خود فرو می‌کشد تا در سکوت به زیستن ادامه دهم.سال‌ها شاید بگذرد و در نیمه شبی بی‌خواب،زنی زیبا یا مردی پر از شور زندگی این نوشته‌ها را بخواند .بخواند برای این‌که به خواب رود.سال‌هایی دور.سال‌هایی که از ما فقط خاطره ای در یاد مانده و پاره استخوانی در خاک.بعد از آن سکوتی کند و بگذرد...از یاد رفته‌گان را فقط با سکوت به یاد می‌آورند. + نوشته شده در ساعت توسط مهرداد اکبری  |  دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 93 تاريخ : سه شنبه 17 آبان 1401 ساعت: 19:38

..................زنان خانه دار معماران واقعی جامعه هستند !.زندگی شایدیک خیابان درازی است که هر روز زنی با زنبیلیاز آن می گذرد.... فروغ .۳ نوامبر یا 12 آبان درتقویم جهانی و ایرانی روز زنان خانه‌دار و کدبانو است . زنان خانه دار مهم ترین مسئولیت جامعه را به دوش می کشند. بدون آن که ادعایی کنند و نامی ازشون باشد. این روزمبارک و ارزشمند را به مادران ،همسران ،دختران ،خواهران ،عمه ها ،خاله ها و ...خوانندگان این نوشته خصوصا زنان محترم تبریک می گویم .اگر مادر و همسر ،مادرشوهر و مادرزن شما یک خانم خانه دار و کدبانوی منزل است با ارسال عکس و متن های زیبا این روز را به آن ها تبریک بگویید..زنِ خانه‌دار، زنی است که شغلی نداشته و پیشهٔ اصلیِ او خانه‌داری است. به زنی که در خانه‌داری مهارت داشته باشد، کدبانو نیز گفته می‌شود.شما خانه را مدیریت می‌کنید. پخت و پز، نظافت، رسیدگی به بچه ‎ها و حتی مرد و به طور کلی مدیریت خانواده بر عهده شما است.در سال‌های اخیر، در ایران، تلاش شده تا خانه‌داری یک شغل شمرده شود و زنانِ خانه‌دار بیمه شونداما هیچ خبری ازاین بیمه نشده است.....زنان خانه دار معماران واقعی جامعه هستند....و باعث موفقیت های بزرگ درهرکشوری هستند!.مامانا و جمله های معروف شان راحتما شما هم به یادمی آورید: من که سیرم، شما بخورین!...بخور جون بگیری، رنگت پریده!...حالا ناهار چی بپزم؟...بذار بابات بیاد!!!...من که کاره ای نیستم از بابات بپرس…من میگم نرو، دیگه خودت می دونی ،عزیزم ،قربونت برم و ...امروز روزی برای تقدیر از آن هااست . زنان خانه‌دار در این روز از نیازهای عاطفی، اجتماعی، آرزوها و خواسته‌های خود می‌گویند.کارخانگی مختص زنان نیست و همه باید در أمور منزل مشارکت کنند…زن به مثابه نمادی از اجتما دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 117 تاريخ : سه شنبه 17 آبان 1401 ساعت: 19:38

....... تلاش حکومت برای عادی جلوه دادن تمام جنایت‌هایی که انجام می‌دهدتهوع آور است. تمام کسانی که کشته می‌شوند یا بیماری قبلی داشته‌اند یا خودکشی و تصادف کرده اند. می‌گویند که زندان اوین به شکل اتفاقی آتش گرفته است و همه چیز عادی است. فیلم نشان می‌دهند که زندانیان در بند‌ها خوابیده‌اند و همه چیز تمیز و شیک است. درست مثل جریان هواپیمای اوکرایینی فقط وقیحانه دروغ می‌گویند و اینقدر بزدلند که مسئولیت اعمال خود را هم به عهده نمی‌گیرند. اینهمه خشونت روا می‌دارند و باز می‌خواهند فریب بدهند. و عده‌ای هنوز از خشونت معترضین حرف می‌زند و تئوری می‌بافند. هم حکومت و هم توجیه‌گرانش در این جنایات مقصرند........ + نوشته شده در ساعت توسط مهرداد اکبری  |  دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 69 تاريخ : دوشنبه 2 آبان 1401 ساعت: 16:59

ای گیسو دراز که افشان مویت کمند شب پرستان است،ای دوچشم شهلایت کوری جماعتی را روشن بخش ،اشک چشمانت نوید طغیان رودخانه را دهد،و پیوستن رودها مسیل آب را جریان دهد،اندامت در گور نخسبد که هر ناله ات،بانگ رسای مردمی شود که در عزایتتوسن انقلاب را سراسری کننداینک به چشم خویش می بینم که می لرزنداینک به دیده سر می بینم که نوای مرگشان سرداده شد الان الویت اول ما شغل‌ و خانواده‌امون نیست الان اولویت ما ایرانه، این وطن که توش بزرگ شدیم و با کوچه‌ها و خیابوناش خاطره داریم. الان اولویت ما ایرانه. نسل ما بهر دلیلی نتونست. تلاشش رو کرد اما به در بسته خورد. جنگ و اختناق و سانسور از ما آدم‌هایی ساخت که مثل شخصیت‌های جادوگر شهر اوز یه خصلت انسانی مثل شجاعت رو ازمون گرفته بودن اما نسل جدید دیگه مثل ما دست‌و‌پا بسته نیست‌. دنیای مجازی طلسم این نسل رو شکست. شجاعت رو بهشون برگردوند. این نسل پرسش‌گره و زیر بار حرف زور نمیره. شما حساب کنید چهل و چهار سال پیش یه سری آدم رفتن و به جمهوری‌اسلامی رای "آری" دادن اگه متوسط سن اون آدم‌ها رو ۳۰ سال بگیریم خیلی‌هاشون دیگه مُردن و نیستن. چرا یه دختر ۱۸ ساله باید تاوان اشتباه یه نسل مُرده رو بده؟ چرا باید از حق‌زندگی و زیستن شایسته محروم بشه؟ + نوشته شده در ساعت توسط مهرداد اکبری  |  دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 84 تاريخ : دوشنبه 2 آبان 1401 ساعت: 16:59